عدم تشخیص

یه حجم داخل پرونده به خاطر عدم تشخیص درست بود. دانش - بزرگی و خیلی وسیله ها میتونستن تو تشخیص صحیح کمک کنن ولی کافی نبود. بعضی اوقات چیزهای دیگه ای وسط میاد که قابل پیش بینی نیست. چیزهایی مثل احساس که جایی در منطق انتخاب و تشخیص باقی نمیزاره ...
نمیدونی در لحظه تصمیمت درسته یا نه یا تشخیصت درست بوده یا نه ...
کم تحملی و کم صبری کار دستت میده و آخرش یه عالمه حوادث رو برات رقم میزنه ...
مثل اپیلاسیون میمونه اگه تو درست تشخیص ندی که کدوم مو زائده کدوم یکیش اصلی - یکدفعه میبینی که باید یه هزینه اضافه تر هم بدی یه کلاه گیس بخری و برای موهای زیبایی که به علت تشخیص نادرست از بینشون بردی سرمایه بزاری تازه یه وقتی هم میره تا دوباره موها رشد کنن و زیبایی اولیه حادث بشه...

بیشتر وقتها و شاید به جرات بگم که همیشه این صاحب پرونده است که با روشهاش پرونده رو شکل میده و ایجاد میکنه ...
من نمیخوام از گذشته خودم تو این وبلاگ چیزی بگم - بیشتر سعی دارم که مباحثه کنم برای یافتن درست ها و از بین بردن کاستی ها و ضعفها - برای خودم هم هست ولی بیشتر برای تازه نفسهاست اونهایی که تازه شروع کردن که تجربیات خودشونو افزایش بدن - و سلاحها رو نمیشناسن ..
دوست دارم اینجا با هم بشینیم یکم زندگی رو بشناسیم - حتی اگه اعتقاد مذهبی دارین - از کتاب دینیتون مثال بیارین و روشها رو بگید - و یا کتابهای روانشناسی و فلسفی و هر کتابی که فکر میکنین یه مطلب ارزنده توشه تا یه حرکتی در انسانهای دیگه ایجاد کنه ...
نمیدونم چقدر حوصله بحث هست... شاید مطالب گذشته من در لفافه تمثیل بود و لذت خوندنش بیشتر بود... الانم سعی میکنم بعضی اوقات مطالب رو متنوع کنم ولی دوست دارم نیایید یه نظر کوچیک بدید و برین - من ایده های ذهنیه شما رو میخوام - ایده هایی که برای خیلی ها ناخوانده باقی مونده و اگه نشات داده بشه خیلی از مسائل رو حل میکنه ...حتی اونهایی که دوست دارن بیشتر بنویسن با ایمیل از من پسورد این وبلاگ رو بگیرن - زیر مطالبم یه خط بکشن و شروع کنن به نظر دادن و بیان ایده های خودشون ...با امید اینکه با یاری شما یه شروع زیبا و عمیق رو آغاز کنیم ...

برگه های پانچ شده یکی یکی داخل پرونده قطوری که روش نوشته شده بود (مسیر زندگی) گذاشته میشد...

چه پرونده قطوری

برگه ها روی تاریخ -سورت شده بودن
اما بعضیاش دوباره عیناْ تکرار شده بود
با این حال بازهم پرونده سنگین بود

هر چند هر روز برش میداشتم و گردو خاک روشو پاک میکردم
ولی هیچ وقت سعی نکرده بودم که برم و گردو خاک توشو پاک کنم و یکم از این همه سنگینی خلاصش کنم.

علتش شاید یکم ترس بود
همیشه مرور کردن برگه های پانچ شده گذشته سخته
اغلب اونهایی رو که دوست داریم بخونیم ورق میزنیم و میخونیم
ولی اونهایی رو که چند تا دسته قطور منگنه شده است رو حوصله نداریم بخونیم
چون یکم وقت گیره...

ولی آخرش چی - اون روزی که قراره برای همیشه بایگانی بشه
دیگه حتی تو هم نیستی که گردو خاک روش رو پاک کنی - چه برسه به پاک کردن گرد و خاک توش

یه نگاه به پرونده قطور کرد و گفت :

این بار میخوام سبکت کنم - از همین الان شروع میکنم - خیلیهاش باید پاک سازی بشه - تا زمانی که روش مهر باطل شد - نخورده باید بجنبم

حالا وقتشه ...