مسیح عزیز لطف کردن و نظری دادن که حیفم اومد اینجا ننویسم. هر چند که من ازشون خواستم که خودشون در وبلاگ بنویسند ولی خضوع مانع شد:

ممنونم که اجازه دادی نظرم عادی خودمو بگم

می دونم که خودت بهترین پاسخها رو برای سوالایی که مطرح کردی داری و به موقع ارائشون خواهی کرد

ولی دوست دارم یه بار دیگه نظر عادی خودمو در باره ی موضوعات مورد علاقت بنویسم تا اگه صلاح دونستی مثل گذشته (؟) غلطاشو برام بگیری

پس حاشیه نمی رم


1 - صنم عزیز به نظر مسیح هیچ نیازی کاذب نیست

اگه باور کنیم که نیازی خودشو به ما نشون می ده و حسش می کنیم ؛ باید باور کنیم که واقعیت داره ... چون « واقع شده »

شاید بشه این جمله رو که : « کدومهاش کاذبن و کدومهاش واقعی و اصلی؟ » این طوریم نوشت :

کدوماش کم اهمیت و فرعی و غیر ضرورین و کدوماش مهم و اصلی و ضروری

...


2 - کاملا درست نوشتی که :

« ... شاید تو تعریف نیاز هم کلماتی پیدا بشه که نیاز به توضیح داشته باشه ... »

یکی از این کلمات می تونه « نقص »‌ باشه
یکی دیگش « انسان »
یکی دیگه « فطرت »
...

نیاز ملازم انسانه
چون نقص ملازم انسانه

از زمانی که نطفه ای شکل می گیره و شروعی می شه برای تکوین انسانی دیگه ، انسانی جدید ، انسانی متفاوت ، انسانی که شکل هیچ کس نیست ، انسانی که مثل هیچ کس نیست ، انسانی که تو انسانیت خودش و تو فطرت خودش مثل همه ی انسانهای دیگس و ... بله درست از همون زمان نیاز شکل می گیره و خودشو به انسانی که تا انسانیت و نام انسان گرفتن هنوز فاصله داره تحمیل می کنه

نیاز به محیطی امن
نیاز به شرایطی مناسب
نیاز به مواد اولیه ای برای رشد و نمو
نیاز به ...


چون

قبل از اون

این نقص بوده که همراه اون وجود ظاهرا ناچیز پدید اومده

حتی قبل از شکل گرفتن نطفه ی اولیه هم انسانهای بالقوه برای به فعل رسیدن ؛ « نیازمندن »

نیازمند به ...

...

بعدها که انسانی شکل می گیره و متولد می شه به مرور هر چه نقصش کم می شه نیازهاش بیشتر می شن !!!!؟؟؟؟

چی شد ؟

اگه نقص منشا نیاز باشه که تکامل باید باعث کم شدن نیاز بشه !

پس چه طور چنین چیزی ممکنه ؟

خوب

یه نکته ای این وسط هست

به نظر مسیح انسان یه انبار خیلی بزرگ تو وجود کوچیک خودش داره

انباری مملو از نقص و نیاز

بعضی از نواقص بشری اون قدر حیاتین که اگه رفع نشن موجودیتش به خطر میفته

پس نیازهایی که به این نوع نقایص مربوط می شن در اولویت قرار می گیرن و میان اول صف

به مرور که نقصهای اساسی و بیولوژیک و تکوینی ما رفع می شن بقیه نیازهامون فرصت بروز پیدا می کنن

ضمن این که رفع بعضی از نقصها پیش نیازی هستن برای ایجاد فرصت بروز برای نواقص بعدی و به تبع اون ؛ نیازهای مرتبط با اون نواقص

3 - بعضی از نیازها ممکنه تا آخر عمر تو ترافیک بمونن و اصلا فرصت بروز پیدا نکنن

این به عوامل زیادی بستگی داره

« نوع تربیت »
« جو فرهنگی حاکم بر جامعه »
« شناخت هر فرد نسبت خود
و نواقص خود »
و نیازهای خود
و شاید بشه گفت
اهدافی که عشق رسیدن بهشون
ما رو متوجه یه سری از نیازهایی که اصلا بهشون فکر نکرده بودیم می کنه

پس نیاز خود «‌ نیاز » داره به زمینه ای برای بروز و ظهور

شاید دلیلش این باشه که انسان و نیاز با هم همزادن !!!

و نیاز هم مفهومی انسانیه

...


4 - بچه ای رو در نظر بگیر که هر چه آرزو می کنه و نیاز داره به محض اراده کردن در اختیارش قرار می دن

چنین کودکی ممکنه هیچ وقت نیاز به « قدرت مبارزه » رو حس نکنه

تا این که احتمالا یه بار چیزی رو طلب می کنه که والدینش به هر دلیل تشخیص می دن نباید خواسته شو اجابت کنن

در این حالت او متوجه نیازی جدید تو وجودش می شه

نیازی برای به دست آوردن حربه ای که بتونه با استفاده از اون نظرشو به دیگران تحمیل کنه

تو این حالت او نسبت به یکی از نیازهای مستتر در وجودش در یه سطح بالاتر آگاه می شه

پس « آگاهی » نسبت به نیاز یکی از پیش نیازای بروز نیازه

5 - پیر مردی رو در نظر بگیر که آرزو می کنه به جوون 20 ساله ای تبدیل بشه

ممکنه این پیرمرد تو وجودش نیاز شدیدی به این کار حس کنه

و زندگی بدون قدرتهای دوران جوونی براش از مرگ هم بدتر باشه

چنین فردی چون می دونه راهی که تو مسیر زندگیش طی کرده یه راه بی بازگشته با این که به این نیازش آگاهی داره ولی به این نیاز مجال بروز رو نمی ده

پس « امید » به رفع نیاز و میزان « منطقی » بودن نیاز پیش نیازیه برای جدی گرفتن و مجال بروز دادن به نیاز

6 - انسان موجودیه که میل شدیدی به نمره دادن و ارزشگذاری داره

برای هر چیزی ارزشی قایله و به نسبتِ « امتیاز و ارزشی » که به هر نیاز خودش می ده اولویت بروز نیازهاشو رو سورت می کنه

7 - همون طور که نیاز و رفع اون می تونه اهداف ما رو تعیین کنه اهدافی‌ که توی یه سطح از وجودمون برای خودمون در نظر می گیریم می تونن نیازهای سطوح دیگرمونو بهمون بشناسونن

پس گاهی « هدف » خود زمینه ساز بروز نیازه

این که هی از واژه بروز استفاده می کنم به این دلیله که عقیده دارم نیاز ایجاد نمی شه

بلکه نیاز شناسایی می شه و ...

خوب

نمی خوام قضیه رو مرغ و تخم مرغی کنم

چون اصلا این طور نیست

به نظر مسیح

وجود

و زندگی

و نواقص

و اهداف

و نیازهای ما

در سطوح مختلفی قرار دارن

که هر کدوم از اونا تو هر سطح می تونن موجب شناسایی و بروز موارد مشابهی در سطوح دیگه بشن

من برای ارضای نیاز خودبرتر بینی و کمال جویی افراطی خودم ممکنه که دوست داشته باشم پونصد تا برده داشته باشم !!!

و این رو برای خودم به عنوان یه هدف در نظر بگیرم

در راه رسیدن به این هدف حس می کنم که «‌نیاز » دارم قدرت و ثروتی برای خودم فراهم کنم که با اتکا به اون بتونم به هدفم برسم

پس کسب قدرت و ثروت می شه یه هدف جدید برای رفع یه نیاز جدید

شاید در راه رسیدن به قدرت و ثروت حس کنم که نیاز دارم اعتماد مردم رو جلب کنم

پس جلب اعتماد سایرین می شه یه هدف جدید برای یه نیاز جدید

شاید در راه رسیدن ...

پس ...

8 - نیاز وقتی می تونه حرکت ایجاد کنه که به « خواسته » تبدیل بشه

مسیح تلفن همراه نداره

می دونه که تلفن همراه وسیله ای مفیده

ولی اینم می دونه که خیلی نیازهای دیگه تو زندگیش صف کشیدن که رفعشون از نیاز به تلفن همراه واجب تره

پس با اولویت بندی در نیازهاش ؛ نیاز خودشو به داشتن تلفن همراه می فرسته توی صف

حالا این که اولای صف قرارش بده یا وسطا یا آخرا زیاد مهم نیست

مهم اینه که این نیازش فعلا به خواسته تبدیل نمی شه

تا زمانی که نوبتش برسه

حالا فرض کن که بیان و اعلام کنن که از پول نفتتون می خواهیم به هر ایرونی یه تلفن همراه با اعتبار مادام العمر بیست هزار تومن مکالمه در ماه به طور مجانی بدیم

تو چنین شرایطی نیاز مسیح به تلفن همراه تبدیل به خواسته می شه

چون «‌ حقی » برای خودش قائله

و چون زمینه ای برای رفع این نیاز پیدا کرده

پس نیاز همیشه به تنهایی حرکت زا نیست

این خواسته هست که ( بعد از گذشتن از مرحله ی نیازهای پایه ) می تونه برای رفع نیازهای بعدی حرکت ایجاد کنه ...

...

خوب

می دونم که خیلی در هم بر هم و قاطی پاطی نوشتم

عذر می خوام

وقتم خیلی محدوده این روزا

سعی می کنم بعدها اگه سعادتی بود بیام و بقیشم بنویسم

اما اینو در آخر می نویسم که

هر چند عقل و تدبیر رو تو فرهنگ افراط و تفریطی ما گاهی مذموم می دونن

ولی

عقل

بیخود

پیامبر درونی

لقب نگرفته

و در بیشتر موارد می تونه راهی رو برای اولویت بندی خواسته ها و اهداف ما نشون بده

این راه می تونه استفاده از تجربیات دیگران باشه یا ...

...

عذر می خوام اگه انشام کمی عجولانه به نظر می رسه

نظرات 8 + ارسال نظر
* پرنسس* جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:36 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com


«« ای شب از رویای تو رنگین شده ... سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام زآلودگی ها کرده پاک
از تپش های تن سوزان من ... آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر ... این ززرین شاخه ها پربارتر
ای دربگشوده بر خورشیدها ... درهجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر زدردی بیم نیست ... هست اگر جزدرد خوشبختیم نیست
ای دل تنگ من و این بار نور ... هایهوی زندگی در قعر گور
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
بیش از اینت گرکه در خود داشتم ... هر کسی را تو نمی انگاشتم
آه ای با جان من آمیخته ... ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان ... آمده از دوردست آسمان
جوی خشک سینه ام را آب تو ... بستر رگهایم را سیلاب تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه ... با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته ... گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ای بیگانه با پیراهنم ... آشنای سبزه زاران تنم
آه ای روشن طلوع بی فروغ ... آفتاب سرزمینهای جنوب
آه ای از سحر شاداب تر ... از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق چون در سینه ام بیدار شد ... از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم من نیستم ... حیف ازان عمری که بامن زیستم
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه میخواهم که برخیزم زجای ... همچو ابری اشک ریزم هایهای
ای نگاهت لای لای سحربار ... گاهوار کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیم خواب ... شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من ... رفته تا اعماق دنیاهای من
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی ... لاجرم شعرم به آتش سوختی »»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشالم اول شدم

دو وروجک عاشق جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:04 ب.ظ http://secretkiss.blogsky.com

سلام
وبلاگ خیلی زیبایی دارید تبریک می گیم
به ما هم سر بزن
ممنون

مسیح یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:02 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

صنم عزیز

منم جای دوستامون بودم شاید با دیدن این متن طولانی و عادی فرار می کردم

خوب

حرفای مسیح تو وبلاگ خودشم خواننده ی چندانی نداره ...

اگه مسیح به خودش اجازه نداد که تو وبلاگ صنم چیزی بنویسه

شاید یه دلیلش این بود که

هیچ کس

من جمله خود مسیح

با اومدن به وبلاگ صنم

انتظار دیدن نوشته های عادی رو نداره

بی صبرانه منتظر نوشته های شیرین و پر مغز صنم مهربون و آسمونی می مونم

سربلند بمونی

و ایرونی

شباهنگ سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:07 ق.ظ http://hamnafas.blogsky.com

با سلام
صنم جان! مسیح عزیز لطف کردم و گفتنیها رو عرض کردند و حتی چیزی مازاد بر اون که به رفع ابهام کمک میکنه.
هر چند ذهن کوچیک من بعضی جاهها یارای درک و هضم کامل اونا نبود. جامع و رسا بود
پاینده باشید و سرفراز

ماه تنها چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:35 ب.ظ http://mahetanha.blogsky.com

سلام
جالب بود

رضا پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:41 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:41 ق.ظ

رضا پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:42 ق.ظ http://marmolak7.persianblog.com

سلام دوست عزیز/ممنون از حضور مهربونتون /ایام مبارک ماه رجب است مارااز دعای خیرتان بی بهره نگذارید/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد